جناب آقای رییس دادگستری شهرستان ساوه در گفتوگو با یک خبرگزاری توضیحات مبسوطی درباره انواع مزاحمتهای خیابانی و مجازات های تعبیه شده برای آنها داده اند.
ایشان در قسمتی از این گفتوگو درباره متلک های خیابانی فرموده اند که طبق قانون، حبس از دو تا شش ماه و تا 74 ضربه شلاق جزای این عمل قبیح است.
واضح و مبرهن است که برای اعمال مجازات ابتدا باید خاطی را گرفت. ایضاً واضح و مبرهن است که برای این مهم، غالبا مردم باید به یکجا زنگ بزنند تا آنها بیایند و خاطی را بگیرند. البته برای این امر تمهیداتی لازم است. مثلا وقتی یک نفر را روز روشن چاقو میزنند و مردم فقط با موبایلشان فیلم میگیرند، وقتی نیروی انتظامی با تاخیر سر صحنه ها حاضر میشود و... شاید باید بیشتر برای انجام این امور، اقدامات لازم را انجام داد.
بگذریم... در زیر گفتوگویی که بین یک خانمی که مورد متلک واقع شده با یکی (مثلاً شما فرض کنید یکی از نیروهای صد و خوردهای) را میخوانیم. همچنان واضح و مبرهن است که این گفتوگو خیالی است، اگرچه در صورت آگاه شدن بانوان از بند قانونی فوق، ممکن است که واقعی شود؛ الله و اعلم. (هر چند خط یکبار گوینده متن مشخص شده تا نخ از دستتان خارج نشود)
- الو...
- سلام. بفرمایید.
- آقا اینجا یکی به من متلک انداخت.
- بله، امرتون رو بفرمایید.
- وا... خب همین دیگه... یکی به من متلک انداخت.
- این رو یه بار فرمودید. امرتون چیه؟
- یعنی چی امرتون چیه... خب بیاید دیگه. مگه متلک انداختن جرم نیست؟
- چرا ولی اگه قرار باشه ما برای هر متلک یه اکیپ بفرستیم که نیرو کم میاریم.
- پس من چی کار کنیم؟
- شما سعی کنید همیشه از کنار یه پاسگاه پلیس یا گشت نیروی انتظامی رد شید تا اگه بهتون متلک انداختن همکاران ما در صحنه حاضر باشند.
- وا... الان چی کار کنم؟ اینجا که پاسگاه نیست.
- با اون آقایون تشریف ببرید نزدیک یک پاسگاه پلیس و بعد به اونها بگید دوباره به شما متلک بندازن تا همکارهای ما بتونن سر صحنه حاضر باشند!
- یعنی چی، اینجا چند تا پسر وایسادن دارن به من متلک می اندازن شما هم هیچ کار نمی کنید؟!
- شما که گفتید یک نفر متلک انداخت.
- خب یکی شون انداخت اما چند نفر هستند. خفه شو بیشورِ کثافت...
- بله؟
- نه با شما نبودم. دوباره متلک انداخت جوابش رو دادم.
- خب اگه خودتون میتونید جوابشون رو بدید، دیگه چرا با ما تماس گرفتید؟
خانم: آخه اینها چند نفرند!
- آها. بهشون بفرمایید متلک نندازن، این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.
- اما اینها که یه پسر خوب باشخصیت نیستن!
- حالا شما بگید شاید گول خوردن و دیگه ننداختن.
- این آقاهه میگه متلک نندازین این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.
- وا... بی ادب!
- چی شد خانم؟
- یه چیزی گفت.
- چی گفت؟
- ولش کنید. اِ... ببینید باز انداخت.
- چی رو؟
- متلک رو.
- بهش بگید میام ها!
- اوهوی... این آقاهه میگه میام ها!
- وای...
- چی شد؟
- یه چیزی گفت که مضمونش اینه که تشریف بیارید!
- بهش بگید وایسه تا من بچه ها رو بفرستم.
خانم: اگه راست میگید وایسید.... اِ... دارن میرن.
- بگید نرن.
- نرید... دارن میرن.
- بگید نرن.
- نرید... رفتن که!
- خیلی دور شدن؟
- نه... دارن میرن.
- هنوز صداتون بهشون میرسه.
- نمیدونم... فکر نکنم.
- اگه بدویید بهشون میرسید؟
- فکر کنم برسم.
- بدویید بهشون بگید نرن! نباید صحنه جرم رو ترک کنن!
- می خواید مثل فیلمها بگم تا اطلاع ثانوی از تهران هم خارج نشن؟!
- نه؛ این در مرحله مقدماتی لازم نیست.
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن خانم)
- چی شد؟
خانم: گفتم.
- پس وایسادن.
- نه... گوش نکردن؛ رفتن.
- هنوز دارن متلک می اندازن؟
- من چه میدونم از این فاصله؟
- میتونید برید ببینید دارن می اندازن یا نه؟
- وای... باشه.
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن خانم)
- چی شد خانم؟
- داشتن مینداختن اما به یکی دیگه.
- یعنی به شما ننداختن؟
- نه... حواسشون به من نبود. به یه خانم دیگه داشتن مینداختن.
- می تونید برید اون خانم رو بیارید.
- وا... برای چی؟
- خب ایشون باید حرفهای شما رو تایید کنه.
- باشه صبر کنید.
- فقط بهشون بگید نباید از صحنه جرم خارج بشن!
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن دوتا خانم) الو
- شما کی هستید؟
- من همونیم که به من متلک انداختن.
- میدونم، هر روز تو این شهر به هزار تا خانم متلک می اندازن شما کدومشونید؟
خانم: چه میدونم والّا. نشمردم که!
- نه. منظورم اینه که شما همون اولیه هستید یا دومیه.
- من دومیه هستم. امرتون؟
- من که کاری ندارم، به شما متلک انداختن!
- مگه شما نگفتید که من بیام اینجا. این خانمه گفت با من کار دارید.
- من کاری ندارم. اون خانمه گفت به شما متلک انداختن گفتم تشریف بیارید شکایت کنید.
- از کی؟
- از همونا که متلک انداختن.
- به چه جرمی؟
- متلک انداختن.
- من از اونها به جرم متلک انداختن شکایت کنم؟
- آره دیگه.
- (صدای قهقهه یک خانم به همراه صدای تعجب یک خانم دیگر)
- یعنی چی؟ چرا می خندید؟
- خب خنده هم داره دیگه. مگه متلک انداختن جرمه؟
- بله. 74 ضربه هم شلاق داره. باید بیایم اونها رو بگیریم.
- بی خیال بابا. اگر اینجور باشه باید اول من رو بگیرید.
- به چه جرمی؟
خانم: متلک انداختن.
- مگه متلک انداختن جرمه... نه یعنی منظورم اینه که مگه شما هم متلک میندازید؟
- ای... کم و بیش... یه لباس هم واسه کمرت بگیر ژیگول!
- یعنی چی خانم؟!
- با شما نبودم. یه پسری رد شد، شلوارش داشت میفتاد یه حالی بهش دادیم!
- شما حق ندارید از جاتون تکون بخورید.
- چرا؟
- چون مرتکب جرم شدید.
- حتما متلک انداختن؟!
- درسته.
- ببین عمویی! تو این شهر روزی هزار نفر، هزار بار به هم متلک میندازن. بیا همشون رو بگیر.
- پس چی که میام.
- راستی ببینم؛ من تیپم یه کم ناجوره، اگه بیاید به ما گیر میدید؟
- اونجا بارون میاد؟
- نه.
- هوا گرمه؟
- نه.
- دمای هوا تقریبا چند درجه است؟
- من چه میدونم... ولی خنکه. هوای باعشقیه.
- خب اگر هوا خنک باشه نه... اما تابستونها اینجوری نیاید بیرون.
- چه جوری؟
- همینجوری که الان اومدید دیگه.
- مگه تو میبینی ناقلا.
- نه ولی خودتون گفتید که...
(و این گفتگو ممکن است حالا حالاها ادامه داشته باشد)